من و زندگی

کتابم...

تصمیم دارم کتابمو ویراستاریشو به خانمی که هم دانشگاهی قدیم خواهرمه بدم.دانشجوی دانشگاه تهرانه.دارم کتاب را می نویسم تمام .دوست دارم توسعه اش بدم ،اما هزینه ی چاپش میره بالا.
+ نوشته شده در  سه شنبه 29 خرداد 1397ساعت 2:36  توسط فرخ لقاخسروی راد 

رمانم ۲

دارم به اخرای کتابم می رسم.هرچند که هیچ کتابی اخر نداره اما دارم جمع بندیش می کنم که بیش از صد،صدوپنجاه صفحه نشه.بعد بدم کسی بخونه بعداز اتمامش
+ نوشته شده در  پنجشنبه 10 خرداد 1397ساعت 2:50  توسط فرخ لقاخسروی راد 

رمانم

امروزتوی اموزش وپرورش دکتربارونیان را که مدتی بود قصد کرده بودم ببینمشون اتفاقی دیدم. گفت نوشته هامو حاضره بخونه.طرح کلی داستانمو که گفتم علاقمندشد.میخوام رمانم که موضوعش فراروانشناسی هست رابدمش بخونه.ببینم نظرش چیه.
+ نوشته شده در  پنجشنبه 20 ارديبهشت 1397ساعت 1:45  توسط فرخ لقاخسروی راد 

کتابم

سخت ولی خوش میگذره روزهای نوشتن کتابم.حتما تمامش میکنم و اونجوری درش میارم که دلم راضی باشه وکیف کنم با خوندنش
+ نوشته شده در  سه شنبه 21 فروردين 1397ساعت 23:27  توسط فرخ لقاخسروی راد 

داداشم

سردار جان داداشم،همیشه سالم وپیروز باشی ودر درس هایت دردانشگاه موفق باشی.به اندازه دویست کیلومتر دوری بین من وشهرتو،دغدغه ات را دارم.به خدا می سپار مت.من نباشم و تو باشی ..خواهر بزرگت،فرخ لقا
+ نوشته شده در  جمعه 4 اسفند 1396ساعت 22:14  توسط فرخ لقاخسروی راد 

کتاب من

به کتابی که دارم می نویسم امیدوارم.اگرچه کتاب اصلی خودم هستم.امیدوارم دیده بشه،خونده بشه وبهش توجه بشه .توجه جدی..
+ نوشته شده در  سه شنبه 26 دی 1396ساعت 23:15  توسط فرخ لقاخسروی راد 

نوشتن

باوقفه ای چندروزه،بازنوشتن کتابم رو میخوام ادامه ش بدم
+ نوشته شده در  پنجشنبه 23 آذر 1396ساعت 14:43  توسط فرخ لقاخسروی راد 

نویسندگی

قصدنوشتن دارم.اما این بارجدی ترازسالهای قبل.دوروزاست که می نویسم اماعنوان کتاب را مرتب ویرایش میکنم تا به مقصودقلبی ام ازنوشتن این کتاب برسم.اما چیزی که هست این است که موضوع کتابم اشاره به فروانشناسی وفراروان واموری اینچنینی دارد برایم دعاکن..
+ نوشته شده در  شنبه 4 آذر 1396ساعت 1:51  توسط فرخ لقاخسروی راد 

خدا

خدایا،توی این تاریکی شب،توی این چاردیواری تاریک، که فقط خودم هستم وخودت ودخترکوچولوم که خوابیده میخوام یواشکی یه چیزی را بهت بگم. می دونم چون منو میشناسی شایدانتظارشو داری یاشاید هم چون می شناسی و می دونی که چقدتوی این سالها بهم‌ سخت گذشته،نمیگم سخت نوشتی،میگم گذشت وتمام شایدانتظارشنیدنش را نداری ولی می خوام یواشکی بهت بگم ،خوشحالم که همیشه توی زندگیم بودی وهستی.درسته خیلی وقت ها امتحانای سختی ازم گرفتی،اما اعتراف میکنم معلم خوبی بودی خدایا،همیشه کنارم باش.. کنار همه ی دلتنگیام،همه ی ناامیدی هام،همه ی تلاش هام ،همه ی ارزوهام،همه ی رویاهای دورم بازم باش تاهمیشه.. خدایامیخوام بدونم ،من با حس حضور تو ،باقی عمر را هرچقدر باشه ،چه می کنم خوشحالم هستی باتو شایدغمیگین باشم اما تنهانیستم خدایا،جورخاصی هوامو داشته باش این روزا حالم خیلی خوشه..
+ نوشته شده در   28 آبان 1396ساعت 23:28  توسط فرخ لقاخسروی راد 

معنی قسمت وتقدیردریک کلام

هرانسانی که حسرت داشته ها وموقعیت کسی را دارد بایدعدالت داشته باشدونداشته های ان شخص رانیز بخواهد. پس از ان است که می پذیردافرینش سهم همه راازشادی وغم،داشته ونداشته ،داده است. پس حسرت چرا
+ نوشته شده در  شنبه 8 مهر 1396ساعت 17:23  توسط فرخ لقاخسروی راد